سید باب و میرزای بهاء از آغاز پیدایش، با تلاش فراوان به خدا سازی پرداختند، به گونه ای که عباس افندی فرزند بهاء می گوید:
حضرت قدوس گفته های بسیاری درباره خدایی خود دارد؛ ایشان کتابی درباره تفسیر صمد نازل کرده است که از ابتدا تا انتها، همه حرفش «إنی أنا الله» -بدرستیکه من خدایم- است. طاهره و بعضی دوستداران نیز در بدشت، تا ابرهای آسمان با فریادهای بلند، ندای «إنی أنا الله» سر دادند.
در ادامه می گوید: جمال مبارک (بهاء) در قصیده ورقائیه می گوید:
کل الالوه من رشح امری تالهت و کل الربوب من طفح حکمی تَربَّت
همه خدایان از بر اثر فرمان من خدا شدند و همه پروردگاران با حکم من پرورگار گشتند.1
بهاء در جای دیگر می گوید: إنّه یقول (خود بهاء) حینئذ إنّنی أنا الله لا اله الا أنا کما قال النقطه (سید باب) من قبل و بعینه یقول من یاتی من بعد.2
بهاء در این سخن خود می گوید: من خدایی هستم که جز من خدایی نیست، همانگونه که سید باب قبل از من گفت و بعد از من هم می گویند. بهاء در این کلام، نه تنها الوهیت را برای خود و باب ثابت می کند، بلکه برای آیندگان نیز راه را باز و بت پرستی و شرک را گسترش می دهد. همچنین در جای دیگر می گوید: از نفس ظهور (بهاء) پنهان نیست که مقصود واقعی او بوده و خواهد بود. آیه های لیس کمثله شیء و لم یلد و لم یولد خود اوست، بلکه مصداق لم یلد و لم یولد خلق عنده ان انتم توقنون است و از همین جهت است که نقطه مشیت اولیه در مقام ذکر حرف ها ، مرایا و نور و امثال آن از بالاترین مراتب اسماء و صفات به سوی آن که به پایان می رسد به پایین ترین رتبه اشیاء می فرماید: اینها چون با خورشید واقعی روبرو شده اند از خود چیزی ندارند، نور بی نهایت بر آنان تابیده و در این مقام کسی دیده نمی شود جز الله …3
بهاء با این سخن، مقصود حقیقی را شناسانده و هر مانندی را از خود دور می کند، و مراتب موجودات که اسماء و صفات هستی هستند را از او بهره مند می داند که به این وسیله مقام الوهیت ویژه او شده و همه نشانه های او هستند. بهاء با این سخنان نسنجیده خود و پیروانش را گرفتار پاسخ کرده است، زیرا وقتی که خود را با لم یلد و لم یولد توصیف می کند، نه تنها پدر و مادر بلکه فرزندانش را نیز از خود نفی می کند که در نهایت باید گفت خدایی نکرده او از زیر بته به عمل آمده و فرزندانش نیز زنا زاده اند؛ آن هنگام هم که می گوید: و لم یکن له کفوا احد، پس این چند میلیارد انسان اطرافش گذشته از عقل و شعور، چه تفاوتی با او دارند. ما منتظریم، جواب یا توبه. در ادامه می گوید: به اول و دوم مومن به سید باب، نگاه کن، هیچ کس را در بیان بیشتر از این دو و سایر حروف حی (18 نفر یار باب) وصف نکرده است، چنان که در زیارتشان آنان را با یا ساذج الله و یا کینونه الله و یا ذات الله و مانند این کلمات می خواند. 4
میرزا بهاء، یک مرتبه دیگر ما را به اشتباه انداخت به گونه ای که در شناخت مقام الوهیتش سرگردان شدیم. اگر سخن سید باب راست باشد، اول مومن به او ذات خداست، که در این صورت مقام، منصب و چیز زایدی برای جناب میرزا باقی نمی ماند مگر این که بگوید این الفاظ برای گمراهی بندگان است. «رب زدنی تحیر فیک». عبد البهاء می گوید: هدف از هر چهار تحیت جمال قدم (بهاء) است، نه غیر او و اجراء هر چهار جایز … و هر چهار تحیت در کتاب الاهی وارد شده است، و الی الیوم بانک ملأ أعلی (الله ابهی است) و روح این بنده از این ندا لرزان است، هر چند مراد از الله اعظم نیز جمال قدم است، زیرا او اسم اعظم، نیّر اعظم وظهور اعظم است، اما این تحیت (الله ابهی) فروتنی پروردگاری جمال غیب احدیت است که در قلب امکان تاثیر می گذارد.5
عبد البهاء در این سخن خود به شنیدن صدای ملأ أعلی اشاره می کند که از آن خوشحال است، چرا که باید ربوبیت و جمال قدم بودن میرزا ثابت شود تا او بتواند پسر خدا باشد. همچنین می گوید: اگر خدایی نکرده مقامی برای خود بخواهم، چه جایگاهی فراتر از فرع جدا شده از اصل قدمیت. «به خدا سوگند که حق گردن هر مقامی و رتبه ای برای این مقام عظیم (پسر خدا) خاضع کرده است.6
بهاء نیز در این باره می نویسد: بگو در پیکر جمال، کینونت، ذات، حرکت، سکون و قلم من دیده نمی شود مگر هیکل، جمال، کینونت، ذات، حرکت، سکون و قلم خداوند عزیز محمود.7
همچنین می گوید: حوریه فردوس از اتاق های بهشت خارج می شود و مخلوقات را خبر می دهد که به خدا قسم محبوب دو عالم و مقصود عارف ها و معبود اهل آسمان و زمین و مسجود اولین و آخرین آشکار شده است.8
با توجه به این فراز جناب میرزا، متاسفانه مردم جهان از این محبوب و مسجود و مقصود خود خبری ندارند. خوب بود میرزا به این شعر نیز اشاره ای می کردند: دوست نزدیک تر از من به من است وین عجب تر که از وی دورم در بررسی خدای بهائیت از دو زاویه باید بدان توجه نمود یکی بحث از خدا در نگاه بهائیان و دیگری خدا در نگاه حسینعلی نوری به عنوان موسس بهائیت.
بهائیان به ظاهر خود را یکتا پرست و معتقد به خدای یگانه می دانند اما همانطور که گذشت این ظاهر بحث است و در اصل آنچه برای ما اهمیت دارد ادعای شخص حسینعلی نوری (بهاء الله) می باشد. نه ادعای بهائیان . بهاء در زمانی که در عکا و در زندان بسر می برد، می گوید ((لا اله الا انا المسجون الفرید یعنی نیست خدائی جز من زندانی تنها.)) و در جای دیگر می گوید که همه خدایان از ظرف لبریز و پر خدائی من به خدائی رسیده اند و همه خدایان را من تربیت نموده ام . که با توجه به این سخن بهاء ، او نه تنها اعتقاد به یگانگی خداوند نداشته چرا که واژه کل الالوه بکار می برد ــ همه خدایان ـــ بلکه خود را مربی خدایان می داند. ــ من رشح امری تربت ــ
پانوشت:
1. مکاتیب اول، ص 254، س 14.
2. بدیع، ص 154.
3. بدیع، ص 341.
4. بدیع، ص 342
5. مکاتیب دوم، ص 245، س3
6. مکاتیب دوم، ص 255
7. مبین، ص 21، س 5
8. مبین، ص 48، س 14.